هنگامی که دون وارد در کودکی بود ، در سیاتل ، در نوزدهم و شصت ، مادرش هر دسامبر فهرست کاتالوگ سیرز را به او تحویل می داد و از او می خواست کادوهای کریسمس را انتخاب کند. زمانی که والدین وی تقاضای طلاق کردند ، کاتالوگ از مسابقات خواستگاری آنها به پناهگاه وارد تبدیل شده بود. سرانجام ، به جای اینکه به اسباب بازی ها نگاه کند ، به دلایلی که واقعاً نمی فهمید ، مجذوب بدن شد و به قسمت لباس زیر مردانه روی آورد. او خیلی زود متوجه دزدی دریایی شد که پدرش گاهی به همجنسگرایان شلیک می کرد. وارد یادآوری كرد و به پدرش گفت: “من فکر می كنم كه باید همه این غریبه ها را به صف و تیراندازی كرد...